بياييد عقلانيت انسان را زنده كنيم و آن را بر تمامی ابعاد انسان توسعه دهيم،
تا كه شايد با فراگير كردن عقلانيت، گرههای خاكی را از بال و پر او بگشاييم،
و با آزادی انديشهی انسان از حرصهای بيپايانِ احساسات و غرايزِ خاكيش، آزادی واقعی را به او ارزانی دهيم؛
بياييد عقل را از انحصار خانه خاكی آزاد سازيم؛
بياييد عقلانيت را بر دار استدلالنماييهای دروغين اعدام نکنيم؛
بياييد به نام آزادي، غل و زنجيرهای خاكی را بر گردن انسان ننهيم و او را در قفس خاكيش زندانی نكنيم؛
بياييد دست از تبعيض ناجوانمردانه خردورزی برداريم؛
بياييد عقلانيت را فراگير كنيم!
تا كه شايد طلسمِ شيطانی جنگِ عقل و وحی بشكند؛
با شكستن اين طلسم افسانهای است كه:
وحی با تكيه بر عقل، بر آسمان انديشه انسان طلوع ميكند؛
و عقل نيز در تماشای جلوهگری خيره كنندهی وحي، مات و مبهوت ميگردد؛
اينجاست كه:
خاك سرد و تيره، از چشم انسان ميافتد،
و زيباييهای آسمان وحي، دل از انسان ميستاند،
و انسان آسماني، با دلی گرم و چشمی روشن، با پوزخندی به پوچی و پستی انسان خاكي،
افقهای کمال را هدف ميگيرد و به سوی آن گام برميدارد!
و سرانجام:
انسان بر سر سفره آشتی عقل و وحی مينشيند؛
آشتی عقل و وحي، آرمان صلح را زنده ميكند؛
پس در فراگير كردن عقلانيت بكوشيم، شايد صلح واقعی را نيز به خانه خاكی انسان ارمغان آوريم!
آيا طلوعِ خرد در بهارِ انديشه، برداشتِ خرمن خرمن خوشههای صلح را از كشتزار انسانيت نويد نميدهد؟!
آيا ميتوان گفت «آرمان صلح» در گروِ «عقلانيت فراگير انسان» است؟!
اگر چنين است، پس…
برگرفته از: لنگرگاه کشتی خرد در اقيانوس انديشه!(افقهایدوردستشهرآرمانی)